ما چند تا...
ما چند تا جمع شدیم تا بگیم ما هم هستیم

سلام اینم از متن آهنگ taking back my love هرچند قدیمی ولی قشنگه!

به ادامه ی مطلب برید. 



ادامه مطلب ...


           
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:ترجمه و متن آهنگ taking back my love از enrique, :: 11:17 بعد از ظهر
پَرسا

سلام به همه ی اهل دلا!!!

دوباره تابستون شد  و بنده باید از فرطه بیکاری یا باید سرمو به دیفار بکوفم یا باید کمک مامان جان بادمجون سرخ کنم و باقالی پاک کنم!!!! خلاصه تصمیم گرفتم یه کاری واسه خودم دست و پا کنم که اینقدر اهل منزل ازم سوء استفاده نکنن!!! من که انشاء ام خوب نیست که واسطون خاطره نویسی کنم واسه همین رفتم سراغ کتابام تا اونارو براتون تایپ کنم!ولی از اونجایی که من خیلی وقته کتاب داستان نخوندم و نخریدم, چیزی به جز قصه ی شنگول و منگول و کدو قلقله زن و چوپان دروغگو و سیندرلا پیدا نکردم!!!

البته چرا !!! پیدا کردم ولی از اونجایی که این شتره شانس درِ اتاقم جا خوش کرده و هی در می زنه و نمیره, اون کتابا هم فینگیلیش بودن! این شد که نشستم مثل خُلا یکی از فصلای یکی از اون کتابا رو ترجمه ایدم!بقیه شم می ذارم.  هر 2 روز یک فصل!! حالا لطفا معلمای زبان نیان من و ببندن به رگ بار من همش 14 سالمه!!! باور کنین تافل ندارم !!!! این اثر نوشته ی پیتر بِنچلِی است. من خودم خیلی دوسش دارم.شاید فصلای اول زیاد جالب نباشه(که هست) اما توصیه می کنم همش و بخونین.

Jaws

 

فصل اول

 

کوسه از وسط آب تاریک بدون هیچ صدایی حرکت می کرد. با دهان و چشمهای باز به سوی ساحل شنا می کرد.                                                                                                                             در میان آب, بین ساحل و دریا, یک ساحل طولانی دیگر وجود داشت. پشت آن ساحل  یک خانه با چراغهای روشن و پنجره های باز, بود.                                                                                        درِ جلویی خانه باز شد.یک زن و یک مرد بیرون آمدند. برای مدت کوتاهی ایستادند. به دریا نگاهی انداختند و سپس به سمت ساحل دویدند.                                                                                   مرد روی زمین نشست و چشمانش را بست.زن به او لبخندی زد و گفت :« می خوای بریم شنا کنیم؟»                                                                                                 

_ نه! تو برو. من همین جا منتظرت می مونم.

زن شروع کرد به را رفتن به سوی دریا. آب تا پاهایش بالا آمد. اون شب یک شب گرم از ماه جون بود. اما آب سرد بود. زن بسوی مرد برگشت :«بیا با من شنا کن.» اما صدا هیچ جوابی از مرد نشنید. به سمت دریا دوید و خیلی سریع آب تا بالای سرش آمد. شروع کرد به شنا کردن.                                                                                                                                                                              کوسه صدمتر با ساحل فاصله داشت. او نمی توانست زن را ببیند- در تاریکی آب هیچ چیز را نمی توانست بیبیند- اما حرکت امواح آب را احساس کرد. به سوی ساحل برگشت.

 

ادامه ی داستان در ادامه مطلب. (حتما بخونین قشنگه!)

 



ادامه مطلب ...


           
پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, :: 3:34 بعد از ظهر
پَرسا

No man is worth your tears, and when you find the man who is he`ll never make you cry.

هیچ مردی ارزش اشکهایت را ندارد . اگر  روزی مردی را پیدا کنی که ارزش اشکهایت را داشت, او هیچوقت باعث اشک ریختنت نمی شود.

A woman has got to love a bad man once or twice in her life to be thankful for a good one.

هر زنی باید در زندگی چندباری، در عشقش شکست بخورد تا قدر عاشق واقعی اش را بداند

The bravest thing that man does is love woman.

شجاعانه ترین چیزی که مردی  می تواند انجام دهد عاشق زنی شدن است

Boys are like stars, there are millions of them out there, but only one can make dreams cam true.

پسرها همچون ستاره ها می مانند,میلیونها پسر وجود دارد.اما تنها یکی از آنها می تواند رویاهایت را به حقیقت تبدیل کند

Better to have love and lost than to have never loved at all.

عاشق شدن و شکست خوردن بهتر از این است که هرگز عاشق نشوی.

If a relationship is to evolve, it must go through a series of endings.

اگر رابطه ای قرار است به تکامل برسد باید جدایی را هم تجربه کند و پشت سر بگذارید.


نظر یادتون نره.  چاکریم. پرسا

 



           
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:چند پیام زیبا برای زندگی(2زبانه) پیام های انگلیسی, :: 10:15 بعد از ظهر
پَرسا

 

 وای روز مادر و روز پدر / جدم از ناراحتی آید به در

 روز مادر یک النگو می دهم / زن دهد جوراب در روز پدر

 تازه پول دومی را هم زمن / می ستاند از طریق گل پسر

 قیمت جوراب من هم لاجرم / از النگو هست قدری بیشتر !

**********

سلام ، ولادت با سعادت حضرت علی(ع)

 و روز پر شکوه و مهم مرد

 به تو نامرد هیچ ربطی نداره !

************

امروز به نام پدران نام گرفت /  زن رفت و ز همسر خودش وام گرفت

 هر مرد در این روز بدیدم، کادو / جوراب ، لباس   زیـــر یا مام گرفت

**********

علی پا به  دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .

*********

علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود

خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

*********

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!

حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

 هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!

بال های خویش را دست توسل کرده بود

********

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .

**********

روز مرد , روز سیبیل ,  روز اشرف مخلوفات بر همه سبیل داران و همینطور بر جامعه ذلیل نساء مبارک باد.

 

 

نظر یادتون نره. حتی شما پدر عزیز!!

پرسا 

 



           
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:اس ام اس و پیام تبریک روز پدر و تولد حضرت علی(ع) و, :: 10:3 بعد از ظهر
پَرسا

 

 بابا دوست دارم.بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونم.

روزت مبارک

از طرف همه ی بچه های خوشمل دنیا به همه ی بابا های گوگولی دنیا!!!

بچه ها شماهم به بابا هاتون تبریک بگین. تو قسمت نظرات



           
چهار شنبه 25 خرداد 1385برچسب:تبریک روز پدر, :: 9:36 بعد از ظهر
پَرسا

زنان بزرگ ایرانی

مردان ایران باستان بانوان خود را احترام بسیار می گذاشتند و در تمامی امور با آنها مشورت میکردند و برای ایده و عقیده آنها احترام بسزایی قائل بودند.در ایران باستان اهمیت بســـیاری به مقام زن و مرد داده شده است . زن را بانوی خانه - مون پثنی - می نامیده اند و مرد را - مون بد - یا مدیر خانه می نامیده اند. در نسخه های دینی ایران باســــــتان زنان شوهردار از اجرای مراسم دینی معاف بودند . زیرا تشکیل خانواده و پرورش یک جامعه نیک کردار که یکی از ارکان آن تربیت مادر است بزرگترین عمل نیک در کارنامه زنان ثبت می شده است.

در زیر نمونه هایی از زنان پر افتخار ایران باستان آمده                                                                

یوتاب : .          

 

دریاسالار بانو ارتمیز:

نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال 480 پیــش از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خــشایارشاه رسید و در نبرد ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میکرد .تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی برجستگی و متانت سرآمد تمامی زنان آن روزگار نامیده اند.     .

 برای خواندن درباره ی بقیه ی زنان شجاع ایرانی به ادامه مطلب بروید.                                   

               .

 

 



ادامه مطلب ...


           
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:زنان بزرگ ایرانی, زنان موفق , زنان شجاع و فعال, :: 9:17 بعد از ظهر
پَرسا

همشهری جوان در آخرین شماره خود با صحبت با چند تا از هم محله ای های مهران مدیری سرکی به زندگی داخلی او کشیده است چرا که او با قهوه تلخش یکی از چهره های جنجالی سال گذشته محسوب می شود.



مادر مهران ۱۰ سال است که به محله ما می‌آید و به ما درس قرآن می‌دهد ولی آشنایی ما ۲۰ ساله است. اوایل ساکن افسریه بودند تا اینکه پدر مهران از دنیا رفت و مهران مادرش را پیش خودش برد. اینها قسمتی از صحبت‌های یکی از خانم جلسه‌ای محله بروجردی‌هاست؛ همان جایی که مادر مهران مدیری در آن قرآن درس می‌دهد؛ محله‌ای که مهران مدیری آنجا متولد شده. مدیری هم بچه پایین شهر است، هم سید است و هم مادرش خانم جلسه‌ای است.

مهران مدیری فرزند آخر یک خانواده ۶ نفری است. دو برادر بزرگ‌تر او خارج از کشور زندگی می‌کنند . یکی از برادرهایش در گوشه‌ای از تهران و با تدریس امورات می‌گذراند. پدرش ۱۰ سالی می‌شود که از دنیا رفته. از همان موقع هم مادرش در آپارتمانی کنار آپارتمان پسرش، مهران زندگی می‌کند.

مادر مهران ۱۵-۲۰ سالی می‌شود که قرآن درس می‌دهد و هنوز هم با اینکه دیگر از آن محله رفته باز هم به عادت مالوف می‌آید برای قرآن خواندن دورهمی.

کمتر کسی می داند که مهران مدیری سید اولاد پیغمبر(ص) است! «اصلا سید طباطبایی هستند. شاید نخواستند کسی از این موضوع مطلع شود برای همین هم نگفتند. مهران پدر خیلی خوبی داشت که بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. مرد متین وموقری بود.

این طور که از حرف های همسایه‌ها برمی‌آید مهران هم به پدرش رفته و از نظر خلق‌وخو شبیه اوست؛ «مهران خیلی پسر آقایی است؛ پسر تمیز و پاک. من هیچ‌چی از مهران ندیدم. هر کسی هم که پشت سرش گفته که پسر بدی‌ است، اشتباه گفته، او یک پسر ساده و مودب است.»

۱۰ سالی می‌شود که پدر مهران فوت کرده اما اهل محل آن روز را به یاد دارند؛ «ختم پدرش غلغله بود. از همه جا برای مراسم آمده بودند.» و تأکید می کنند که خانواده مدیری همه‌‌شان مذهبی هستند؛ «هم از طرف مادر و هم از طرف پدر خیلی مذهبی هستند و کلا مومند. همه فامیل‌هایشان را که در مراسم ختم پدر مهران دیده بودم مذهبی بودند. خود خانم مدیری چادر از سرش نمی‌افتد»

«خانم مهران خیلی زن خوبی است. مثل خود مهران است. کلا خانوادگی خوبند. اهل هیچ فرقه‌ای هم نیستند. تمام خریدهای منزل مادر مهران را خانمش انجامش می‌دهد.» همسایه‌ها می‌گویند همسر مهران نمونه بارز یک عروس خوب برای مادر شوهر است؛ «خیلی متین و خانم است. فکر می‌کنم همسر مهران، دختر یکی از دوستان مادر مهران است که خانواده فوق‌العاده خوبی هم دارد. مهران دو تا بچه هم دارد که آنها هم دوست داشتی‌اند.»

مادر مهران در کنار او زندگی می‌کند به فاصله یک واحد مسکونی در یک مجتمع! «خود مهران در برجی در قیطریه ساکن است و مادرش هم یک واحد کنار اوست.» یعنی این قدر به مادرش اهمیت می‌دهد که او را در کنار خودش نگه داشته. بالاخره فرزند آخر است و وابستگی به مادر.

دختر ۱۳ ساله خانواده مدیری‌ها کوچک‌ترین عضو خانواده آن‌ها است. اگر در صفحات اینترنت چرخی بزنید مصاحبه‌ها و توصیف‌های جالبی از او پیدا می‌کنید.

توصیفاتی مثل این: «دختر ظاهر ساکت و سربه زیری است اما مثل پدرشان انرژی و هوش فوق‌العاده‌ ای دارد» و نقل قول اینچنینی؛« شیطان هستم ولی سر کلاس‌های مهم درس گوش می‌دهم»

ظاهراً او تمام فیلم‌ها و سریال‌های پدرش را موبه‌مو دنبال می‌کند و حتی گاهی اوقات هم برای نزدیک بیشتر به پدری که همیشه سرکار است با او به پشت صحنه سریال می‌رود؛ «سرپاورچین و باغ مظفر با بابام به پشت صحنه رفتم. » حسابی هم حواسش به کارهای بابا هست و به خاطر اشتباهاتش مچش را می‌گیرد و به او تذکر می‌دهد؛ «سر سریال باغ مظفر از یکی از قسمت‌ها خوشم نیامد به پدرم گفتم و او هم گفت درستش می‌کنم.»



           
چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:مهران مدیری , باغ مظفر, پاورچین,, :: 1:18 قبل از ظهر
پَرسا
سلام من بالاخره بعد از چند ماه دوری از وطن (نه بابا وطن چیه؟) دوری از وبلاگ , برگشتم.تو این مدت با خودم فکر کردم که چرا مریم و عطی و هلیا که این قدر بسکتبال دوست دارن یه مطلبی دربارش نمی زارن؟؟؟؟؟هرکی ندونه من میدونم اینا واسه بسکت جون می دن. امسال که به عنوان اعضای تیم مدرسه انتخاب نشدن خودشون رو کشتن. به هر حال این پست رو تقدیم می کنم یه همه ی شهیدان بسکتبال و به قول مریم همه ی دوست جونیام!!!!!!!! بیوگرافی مایکل جردن در 17 فوریه 1963 تولد نوزاد سیه چرده ای در بروکلین (نیویورک) موجب هیجان خانواده ای فقیر شد که با فریاد شادی و رضایت خود، توجه دوستان و همسایگان را به این نوزاد جلب کردند. تولد یک بچه برای هر خانواده ای رخداد شیرین و هیجان انگیزی است، اما این کودک استثنایی خیلی زود توجه آشنایان و مردم محله را جلب کرد. او در سن 11 سالگی چنان بلند قد بود که همه بدون تردید اعلام کردند که وی باید بسکتبالیست شود و بورسیه بگیرد. بورسیه تحصیلی برای بسکتبالیست های خوب وبا استعداد یک پله ترقی وشانس بزرگ برای درخشیدن در مسابقات کالج است، اما این پسرک سمبل شعار ملی مسابقات حرفه ای I love this game (من عاشق این بازی هستم) شد. او حتی فراتر از تصور خانواده و آشنایان خود رشد کرد وعنوان قهرمان دوران وبرترین ورزشکار ملی را به خود اختصاص داد. ستاره ای که فراتر از تایگر وودز(گلف) و پیت سمپراس(تنیس) درخشید ویک اسطوره شد. این ستاره مرد اول در میان سه قهرمان دوران است ونامش مایکل جردن می باشد. در سال 1991 نخستین قهرمانی در ان بی ای را با تیم بولز تجربه کرد و این مقام را در سال های 1992 و 1993 تکرار کرد تا به اصطلاح three-peat کرده باشد. جردن در اوج شهرت وتوانایی در اوایل فصل 93-94، خود را بازنشسته کرد که مهمترین دلیل بازنشستگی او را می توان مرگ اسرار آمیز پدرش در سال 1994 دانست که اتهاماتی را متوجه مایکل کرد و تعادل روحی وی را بر هم زد. باوجود ترک ناگهانی NBA برای ادامه دوران بازی اش در ورزش بیسبال، وی مجددا در 1995 به بولز بازگشت و آن ها را به سه قهرمانی پیاپی دیگر (یعنی three-peat دوم) در سال های 1996،1997 و 1998 و نیز ثبت رکورد 72 پیروزی در فصل 1995-96 ان بی ای رساند. مشکلات خانوادگی وشایعات بار دیگر مایکل را به حاشیه برد و برای بار دوم در 1999 بازنشته شد، اما مجددا برای دوفصل بازی در تیم واشینگتن ویزاردز، در سال 2001 به NBA بازگشت.

           
10 شهريور 1389برچسب:, :: 1:16 قبل از ظهر
پَرسا

مسافرت

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند 

اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند:«ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.»
استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند...
آنها به اولین مسأله نگاه کردند که 5 نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند، سپس ورقه را برگرداندند تا به سوالی که 95 نمره داشت پاسخ بدهند. سوال این بود: کدام لاستیک پنچر شده بود؟

***************************************

من ناظرم . و از نظر خودم برگ چغندر.اما از نظر بچه ها من رییسم مخصوصا مریم!!!!!!!!! نمی دونم چرا همچین فکری می کنن؟!!!! توی وبلاگ هرکسی وظیفه ی ارسال پست های خاصی را دارد. اما من نه!!!!!برای همین این داستان و گذاشتم. امیدوارم خوشتون بیاد.

 




           
13 تير 1389برچسب:, :: 11:47 بعد از ظهر
پَرسا

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ ما چندتا خوش اومدي ما چندتا نوجوونيم كه جايي بهتر از اينترنت و وبلاگ پيدا نكرديم كه در حيطه ي مورد علاقمون فعاليت كنيم و با نوجوونهاي ديگه و طرز فكراشون آشنا بشيم... فقط يادت نره همه ي پست هارو بخون و براي هركدوم نظرتو بزار تا ما بدونيم چقدر پيشرفت كرديم و يه وقت پس رفت نكنيم جان مادرت گير نده به اين مطلب اول همه واسه اون نظر ميزارن!!! عقده اي شدم!!! منتظر كامنتت هستيم. ماچند تا...
آخرین مطالب


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 262
بازدید کل : 9973
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس